loading...
خاطرات من
رویایی بازدید : 0 سه شنبه 12 فروردین 1393 نظرات (0)

گیجم نمیدونم چی درسته چی غلط ...دیشب وقتی عرشیا اومد خونه جای رژلب دیدم بالا گردنش تقریبا صورتش ...
وقتی نشستم اونو دیدم فقط یه کلمه تو ذهنم نقش بست یعنی بازم
نمیدونم چقدر خیره تو صورتش بودم که یهو برگشت گفت چیه چرا خیره شده ؟؟
منم سرد بهش نگا کردم که دیدم انگار تعجب کرد گفتم تو صورتت جای رژلبه
اونم که انگار اتفاقی نیوفتاده دستشو کشید همون جایی که یه ساعته خیره شده بودم
منم از حرصم رفتم اشپزخونه یه لیوان اب خوردم وقتی اومدم دیدم صورتش سورخه نمیدونم از عصبانیت بود یا....
باخودم گفتم نکنه جای رژلبه منه رژمنم این رنگیه !!!:D
 ولی مگه اون وقتی داشت میرفت وضو نگرف که نمازشو بخونه پس چرا؟؟؟
هزار تا چرا به مغزم اومد دیگه قاطی کرده بودم نمیدونستم چی درسته چی غلط .....

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 4
  • بازدید کلی : 17